دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستاد وبه کفش های

 قرمز رنگ با حسرت نگاه کرد بعد به بسته های چسب زخمی که در دست

 داشت خیره شد ویاد حرف پدرش افتاد”اگر تا پایان ماه هر روز بتونی

 تمام چسب زخم هایت رابفروشی آخر ماه کفش های قرمز رو برات می خرم”

دخترک به کفش هانگاه کرد و با خود گفت:یعنی من باید دعا کنم که هر

روز دست و پا یا صورت ۱۰۰نفر زخم بشه تا…و بعد شانه هایش

 رابالا انداخت و راه افتاد وگفت: نه… خدا نکنه…اصلآ کفش نمیخوام


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 11 اسفند 1392برچسب:دخترک ؛‌ کفش ؛‌چسب ؛‌دعا, | 1:28 | نویسنده : ارشیا |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • حسابدار مجرب